بسم الله
چه قدر دلم گرفته است... دلی هوای آن زمین پر جنون دارم این روزها...دلی هوای آن رمل های پربهانه و آن اشک های پر ثمن...
دلم هوای آن خاک ها را کرده است... من امسال جان کندن خویش را دیدم ... و این روزها که به آخر رسیده ام؛ فقط غروب فکه آرامم میکند و دل پر خون دوکوهه... کاش راهم می دادید...من دلم هوای شما را کرده است... می خواهم بروم و تاآخر خط آنجا بمانم... بمانم و دیگر، بی هیچ نفسی، همان جا برای همیشه تا ابد روی خاکها آتش بگیرم... دلم می خواهد آنجا برو بمانم ... کاش حداقل امسال که سال شلاق های زمانه بود مرا، راهم می دادید... تشنه ام به خدا... میشود جرعه ای آبم ببخشید...؟... که بی شک بی شما، این روزها را دیگر توان بی نفس گذراندن هم نیست...
...
کاش راهم می دادید...
...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ